و ناگهان مرگ... | ||
خیال کن قیامت بر پا شده یک عده را دارند کشان کشان می برند سمت آتش آتش زبانه کشیده تا بالای بالا ... هول انداخته تو دل آن ها صدای ناله می شنوند... صدای ضجه ... صدای فریادهای سوختم ! سوختم ! خب این ها جا می زنند. حق هم دارند. مثل کسی که تا پای دار نیامده و چشمش به حلقه دار نیفتاده کرکری می خواند که دارم بزنند! مگر چه می شود؟!... اما همین که پای چوبه دار بیاورندش زانوهایش سست می شود می گوید غلط کردم! یک فرصت دیگر بدهید به خدا آدم می شوم توبه ، توبه ، توبه ... حالا پای آتش جهنم که رسیده هم همانطور داد و فریاد می کند که غلط کردم. برم گردانید ببینید چه آدم خوبی می شوم! قول می دهم قول می دهم که دیگر گناه نکنم توبه ، توبه ، توبه خدا می گوید : من اینها را می شناسم اینها حتی اگر برگردند هم درست نمی شوند اینها دروغ می گویند... فکرش را بکن ... پای آتش جهنم هم آدم بخواهد دروغ بگوید!!!
[ چهارشنبه 92/6/27 ] [ 2:6 عصر ] [ ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |