سفارش تبلیغ
صبا ویژن

و ناگهان مرگ...
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
مدتی عذاب ندیدم که رفتار گفت به خاطر فاتحه و خیراتی است که برایت فرستادن بعد از ان همه راه به کوهی رسیدیم رو  به رفتار کردم و گفتم می دانی پشت این کوه چه خبر است؟ گفت بلی وادی عذاب پشت این کوه قرار دارد و به مجرد که به انجا برسی داخل اتش می شوی و عذاب گناهکاران از اینجا شروع می شود و هر منطقه ای مخصوص یک گناه است اکنون برایت سرزمین هایی  که مجرمان در ان عذاب می شوند را برایت معرفی می کنم:سرزمین دروغ گویان-رباخواران- زنا کاران- روزه خواران- منافقان-غارت گران بیت المال-غیبت کنندگان و......
سرزمین دروغ گویان
در مورد حرف های او اندیشه می کردم که از دور تعدادی درختان جدای از هم نمایان شدند در میان درختان حوض بسیار بزرگی که پر از اب و گل های زیبا و رنگارنگ بود دیده می شد از دیدن چنین منظره ی روح بخش تعجب کردم و گفتم شاید خانواده ام باز برایم خیراتی فرستادند.اما هنوز از این فکر و خیال فارغ نشده بودم که ان زیبایی ها یک باره به صحنه ی بسیار غمگینی تبدیل شد. برگ های زیبا ی درختان به سرعت از درختان جدا می شد و ان گل های زیبا پژمرده می شدند خورشید با این بزرگی ضعیف می شد و نیروی خود را به مرور زمان از دست می داد بسیار تعجب کرده بودم مقداری نزدیک شدیم که ناگهان دیدیم چند نفر با سرعت به سوی ما می ایند در حالی که مردی را با زنجیر روی زمین می کشیدند تا نزدیک ما رسیدند.بعد او را به پشت روی یخ ها انداختند یکی از انان با قلاب اهنین بسیار تیز طرف چپ چهره با نیمی از بینی و چشمش را تا پشت سر پاره کرد بعد قلاب را بیرون اورد و متوجه طرف راست صورت او شد وان کار را مدام تکرار می کرد ان مرد مرتب داد و فریاد می کرد و شکنجه گران در کمال خونسردی مشغول کار خود بودند با خود گفتم بهتر است خواهش کنم تا برای چند دقیقه دست از شکنجه ی او بردارند تا بتوانم از او سوالاتی کنم.جلو رفتم و گفتم مگر این مرد چه گناهی کرده گفت این مرد دروغگو است و این نوع عذاب مخصوص ادمهای دروغگویی مثل اوست
امام حسن عسگری می فرماید:«تمام ناپاکی ها و زشتی ها در خانه ای قرار داده شده است و کلید ان دروغگویی است»
پنج شنبه ی موعود
بعد از ظهر روز پنج شنبه پرواز کردم و به سوی منزل خود امدم وقتی وارد خانه شدم دیدم هر کس مشغول کار خود است مادر و خواهرانم تعدادی از اقوام و خویشان ان جا حضور داشتند ولی هرچه نگاه کردم فرزندانم و همسرم را ندیدم با بی صبری منتظر بودم که انان از من یادی کنند یا فاتحه ای برایم بخوانند هر چه صبر کردم خبری نشد اقوام می خواستند بروند و مادر و خواهرانم نیز می خواستند به منظور گردش از خانه خارج شوند دیدم کسی به یاد من نیست و به زودی مرا فراموش کرده اند غم سنگینی وجودم را فرا گرفت با وجود اینکه می دانستم اهالی خانه نه مرا می بینند ونه صدایم را می شنوند گریه کنان فریاد زدم و گفتم:شما را به خدا در حق من مهربانی کنید مرا به خاطر اورید و بر غربتم رحم کنید!من به عذاب سختی دچار شده ام اینقدر بخیل نباشید.اگر نمی خواهید پول خرج کنید انفاق نمایید فاتحه ای برایم بخوانیدخواهش میکنم ته مانده ی سفره ی تان را که پیش پرندگان . مرغان می ریزید به نیت من بیندازیدو ثوابش را به روح من هدیه کنید.
وای بر من!!اگر ان موقع که در دنیا بودم از انچه داشتم مقداری انفاق می کردم امروز محتاج شما نبودم.
                 
[ یکشنبه 85/3/28 ] [ 7:55 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

خدایا ! مرگ را برایم مبارک گردان! خدایا ! مرا در سختیهای مرگ کمک کن! خدایا ! مرا در غم و اندوه عالم قبر، یاری فرما! خدایا ! مرا در تنگنای قبر حمایت فرما! خدایا ! مرا در تارکی قبر یاور باش! خدایا ! مرا در وحشت قبر یاری نما!
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 35
کل بازدیدها: 413026