و ناگهان مرگ... | ||
با هر بدبختی که بود به خود فشار اورده و با کلمات بریده پرسیدم:شما چه کسانی هستید؟ با من بدبخت بینوا چه کار دارید؟ چرا این وقت شب به خانه ی من امده اید؟ در جواب گفتند:ما فرشتگان غضب الهی هستیم.امده ایم تا وقتی ملک الموت روح خبیث تو را از بدن کثیفت بیرون کشید داخل این پارچه های متعفن و زبر بپیچیم و به پایین ترین طبقات جهنم برده و در کنار نمرود قارون فرعونو شداد و یزید قرار دهیم.یکی از انان گفت:اگر تو از بندگان خالص خدا بودی و دستورات او را به جا می اوردی به جای ما فرشتگان رحمت الهی می امدند و روح تو را در پارچه های سبز خوشرنگ و خوشبو قرار می دادند و فرشتگان هفت اسمان انرا استقبال می کردند و در بالاترین منازل بهشت جای می دادند.من بی اختیار فریاد زدم «خودم کردم که لعنت بر خودم باد» معرفی ملک الموت در این حال و هوا بودم که ان موجود بسیار وحشتناک که اول ظاهر شده بود دهان باز کرد و با صدای ترسناک گفت:ایا مرا نمی شناسی؟ زبانم برای یک لحظه به حرکت در امد و با صدایی لرزان و ضعیف جواب دادم:نه من شما را نمی شناسم از جان من چه می خواهید اگر به دنبال طلا و اثاثیه ی من هستید بروید و هر چه می خواهید بردارید ان موجود نگاه تند و غضب الودی به من کرد و گفت:من ملک الموت قابض ارواح عزرائیل و...هستم من احتیاجی به پول و طلا ندارم با شنیدن این جمله تمتم انچه را که در طول عمر انکار و مسخره می کردم همه را خرافات و کهنه پرستی می دانستم باور کردم و مرگ برایم به یقین تبدیل شد اما افسوس که دیگر دیر شده بود و هیچ فرصتی برای جبران گذشته وجود نداشت در این هنگام به یاد ایه ی قرانی که یکی از دوستان روزی به عنوان نصیحت به من گفته بود افتاده بودم بی دینان و از خدا بی خبران مفسدان و ظالمان شیاطین و طرفداران انها همیشه به ظلم و فساد خود ادامه می دهند تا زمانی که مرگ یکی از انان فرا رسد همین که به مرگ خود یقین پیدا کرده به حقیقت امر مطلع می شود ان وقت حسرت و ندامت و به سوی دنیا بازگشتن به او روی اورده و از عمق دل می گوید:ای خذای مهربان!مرا به دنیا بر گردان شاید این دفعه به انجام اعمال گذشته ای که انجام نداده ام بپردازم.خداوند در جواب چنین کسانی می گوید«انان به هیچ وجه به مطلب و ارزوی خود نمی رسند و نمی توانند به دنیا بر گردند و این سخنی است که هر کس در مقام حسرت و ندامت می گوید اینان باید بدانند که بعد از عالم دنیا عالم برزخ است» تجسم زن و فرزند پس از تجسم مال ها نگاه به سوی دیگر کردم زن و فرزندانم در برابرم مجسم شدند رو به انان کرده و گفتم:شما نگذارید که من در میان چنگالهای هراس انگیز مرگ از بین بروم من بسیار شما را دوست داشته و سب و روز خود را وقف رفاه و اسایش شما کردم حال در این موقع خطرناک از شما انتظار کمک دارم انان در جواب گفتند:متاسفیم!ما فقط می توانیم تو را تا قبرستان تشییع کرده و داخل قبر بگذاریم.انگاه بلافاصله مانند برق از پیش چشمانم رد شده و ناپدید گشتند در اینجا بود که از انچه در دنیا دل به انها بسته بودم به شدت متنفر شدم و از همه چیز دنیا بدم می امد تجسم اعمال یک دفعه موجودی بسیار زشت و بد قیافه و متعفنی جلو امد و گفت:ای بنده ی شیطان ناراحت نباش من چهره ی اعمال زشت تو هستم و تا روز قیامت با تو خواهم بود من یک لحظه از تو جدا نمی شوم و مانند زن و فرزند و مال و ...بی وفا نیستم که تو را تنها در گور بگذارم و بر گردم..... [ دوشنبه 84/11/24 ] [ 6:47 عصر ] [ ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |