• وبلاگ : و ناگهان مرگ...
  • يادداشت : داستان عجيب برصيصاي عابد
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + asd 

    For our allotment in creating Toy watches , we are appreciative to accept such arresting reproductions available, in quantity, of watches that this architect spends up to nine months authoritative anniversary adored watch.


    + عباس غريبي 
    خواهر محترم واقعا از اين سايت ،ناگهان مرگ خيلي چيزا ياد گرفتيم دستتون درد نكنه بازم از اين كارا بكنين ممنون مي شيم
    سلام عزيز
    احسنت به شما
    وبلاگ زيبايي داريد اميدوارم هميشه موفق باشيد
    اگه خواستي بهم سري بزن
    [گل][گل][گل][گل][گل][بدرود]
    امام حسن عسکري عليه السلام فرمودند:
    جُعِلتِ الخَبائِثُ في بَيت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ
    تمام پليديها در خانه اي قرار داده شده و کليد آن دروغگويي است.
    (بحار الانوار، ج78، ص377)

    سلام به شما و وبلاگ زيباتون

    وبلاگ زيبا و پرمحتوايي دارين خوشحال ميشم با شما تبادل لينك داشته باشم راستي از دوستان كلوپي تون هستم

    مارو هم دعا كنيد

    يا حق امام حسن مجتبي پشت وپناه تون

    سلام. من هميشه وبلاگ شما رو مي خونم چون مدتي هست كه دارم راجع به لحظه مرگ تحقيق مي‏كنم. مي شه لطفا مراجع مطالبي رو كه مي‏نويسيد قيد كنيد؟ خوشحال مي شم اگه مطالب وبلاگ من رو هم در اين خصوص ببينيد و نظرتون رو بهم بگيد.
    + سعيد 

    سلام

    خدا هيچ وقت بچه هاي خود را نميسوزاندچون وقتي ادم را با گل ساخت با نفسي كه به ادمي دميد به ادم جان داد

    خدا ادم را برا ي خود همدم ساخت ولي به خاطر نافرماني » ادم از خدا دور شد

    و اكنون ادمي به دنبال خدا ميگردد بدون انكه بداند خدا در قلب وو جود او جاي دارد تنها جائي كه ادمي هيچوقت به انجا سفر نميكند

    من گفته هاي شما ونوشته هاتون را رد نميكنم ولي خدا مهربانتر از اين حرفهائي كه شما در وبلاكتون نوشتيد يا از جائي copy برداري كرديد

    سلام...وبلاگتون بسيار جزاب و ديدنيست......و بسيار آموزنده...

    سري هم به ما بزنيد.. با تشكر Sayad

    گفتم: «لعنت بر شيطان»! لبخند زد.
    پرسيدم: «چرا مي خندي؟»
    پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام مي گيرد»
    پرسيدم: «مگر چه كرده ام؟»
    گفت: «مرا لعنت مي كني در حالي كه هيچ بدي در حق تو نكرده ام»
    با تعجب پرسيدم: «پس چرا زمين مي خورم؟
    جواب داد: «نفس تو مانند اسبي است كه آن را رام نكرده اي. نفس تو هنوز وحشي است؛ تو را زمين مي زند
    پرسيدم: «پس تو چه كاره اي؟»
    پاسخ داد: «هر وقت سواري آموختي، براي رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواري بياموز. در ضمن اين قدر مرا لعنت نكن
    گفتم: «پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام كنم؟»
    در حاليكه دور مي شد گفت: «من پيامبر نيستم جوان ...!

    التماس دعا.. يا حق