سلام
خانم محترم بجاي اينكه اينهمه مردم رو ازخدا بترسوني يه ذره از بخشندگي ومهربوني خدا بگو
متاسفانه امثال شما زندگي رو فقط گريه و غم و اندوه ميدونيد
و فكر ميكنيد اگه اينجور زندگي كنيد هم خدا از شما خيلي خشنوده
هم تو اون دنيا (بهشت) يه جاي خوبي براتون در نظر ميگيره.
ولي اينطور نيست ،شما اگه با ادبيات عرفاني آشنايي داشته باشيد
متوجه ميشيد كه هم زندگي (به اون معناي واقعي) خيلي شيرينه
هم مرگ اونقدر ترسناك وسخت نيست.
زتن بگذر برو در عالم جان .........كه حالي رسد آنجا جان جانان
تنت آنجا بكلي فقد گردد...........بهشت نسيه حالي نقد گردد
جالبه يه دختر خانوم اين قدر به مرگ گير بده ... خيلي خوبه .. خيلي .. خيلي..
اكيس المومنين اشدهم ذكرا للموت- زيرك ترين مومنان شديد ترين ان ها در ياد مرگ است ...
عجيبه اين ياد مرگ ... عجيب ... كاش رفيق بشيم با مرگ!
سلام عليكم
خسته نباشيد
با آرزوي موفقيت براي شما
جهت افزايش و توان وبلاگهاي مذهبي مايل به تبادل لينک با شما هستم
التماس دعا
يا مولاعلي
راستي خوشحال ميشم به من سر بزني و نظرت رو بگي درسته كه برعكس وبلاگ شما من از عشق وزندگي حرف ميزنم ولي يه جوري نتيجه همين زندگي هم به مرگ ختم ميشه وشايد برخوردهاي مختلف در زندگي در نتيجه ودرك مرگ هم بي تاثير نباشه موفق باشي
سلام مدتهاست مطالب شما رو پيگيري ميكنم واگه نظر نميدم چون فكر ميكنم نياز به تفكر عميق دارم در اين مسئله كه حقيقتي است كه خواه ناخواه بايد اون رو پذيرفت .متن اين بارتون من رو به اين فكر برد كه وقتي كه
عزرائيل نارنجي خوشبو به موسي(ع)داد،موسي(ع)آن را بو کرد و جان سپرد.فرشتگان به موسي (ع)گفتند:"اي کسي که در ميان پيامبران،از همه راحتتر مُردي،مرگ را چگونه يافتي؟"موسي(ع)گفت:"مرگ را مانند گوسفندي که زنده پوستش را بکَنند يافتم"
خدا به داد مابرسد
اينجاست كه باز ميگم خوشا به حال شهدا كه گلچين هاي عصر ما بودن وخوشا بحال شهداي زنده كاش شفيع ما ميشدن ........
روزها فكر من اين است و همه شبها سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
خوشا به حال آنانكه با شهادت رفتند و خوشا به حال آنانكه شهادتگونه پر كشيدند ....
و او چه زيبا رفت او چه زيبا ميرود و چه زيبا ...
و ما چه بد مانديم و چه بد مانديم و چه بد....
قابل توجه استاد خودم:
من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق
شهيد آويني مقاله اي دارد در مورد مرگ آگاهي که بد نديدم در اينجا براي مرور مجدد خودم وشما اون رو در وبلاگ شما بذارم ...
نفس هاي انسان گام هايي است که به سوي مرگ برمي دارد. حضرت علي (ع) سخناني از اين دست که مالامال از مرگ آگاهي باشد بسيار دارند. مرگ آگاهي کيفيت حضور مردان خدا را در دنيا بيان مي دارد. تا آنجا که هر که مقرب تر است مرگ آگاه تر است. و بر اين قياس بايد چنين گفت که حضور علي عليه السلام در عالم ،عين مر گ آگاهي است. مر گ آگاهي يعني که انسان همواره نسبت به اين معنا که مرگي محتوم را پيش رو دارد آگاه باشد و با اين آگاهي زيست کند و هرگز از آن غفلت نيابد.
مردمان اين روزگار سخت از مرگ مي ترسند و بنابراين شنيدن اين سخنان برايشان دشوار است. اما حقيقت آن است که زندگ انسان با مرگ در آميخته است و بقايش با فنا. پيش از ما ميلياردها نفر بر روي اين کره ي خاکي زيسته اند و پس از ما نيز. اگر مولا علي عليه السلام مي فرمايد: « والله ابن ابي طالب با مرگ انسي آن چنان دارد که طفلي به پستان مادرش.» اين انس که مولاي ما از آن سخن ميگويد چيزي فراتر از مرگ آگاهي است؛ طلب مرگ است. طلب مرگ نه همچون پاياني بر زندگي. مرگ پايان زندگي نيست. مرگ آغاز حياتي ديگر است؛ حياتي که ديگر با فنا و مرگ در آميخته نيست. حياتي بي مرگ و مطلق. زندگي اين عالم در ميان دو عدم معنا مي گيرد؛ عالم پس از مرگ همان عالم پيش از تولد است و انسان در بين اين دو عدم فرصت زيستن دارد. زندگي دنيا با مرگ در آميخته است؛ روشنايي هايش با تاريکي، شادي هايش با رنج، خنده هايش با گريه، پيروزي هايش با شکست، زيبايي هايش با زشتي، جواني اش با پيري و بالاخره وجودش با عدم.حقيقت اين عالم فنا است و انسان را نه براي فنا، که براي بقا آفريده اند: « خلقتم للبقا لا للفناء واسمعو دعوة الموت آذانکم قبل ان يدعي بکم»؛ دعوت مرگ را به گوش گيريد، پيش از آنکه مرگ شما را فرا خواند.
و همه ي اين سخنان از سر مرگ آکاهي است و راستش، لذت زندگي مرگ اگاهانه $("div.commhtm img").each(function () { if ($(this).attr("em") != null) { $(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif"); } }); 1 2 >