سفارش تبلیغ
صبا ویژن

و ناگهان مرگ...
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه

به دنبال ان همه گناه و بی دینی  عیاشیو خوشگذرانی هرزگی و بی بند و باری یک روز عصر سراغ یکی از زنان ولگرد و هرزه ای که با او دوست بودم رفته و او را به منزل دعوت کردم و ساعتی خوش بودیم گفتیم و خندیدیم و لذت بردیم ان شب از هر شبی سر حال تر و بی غم و غصه تر بودم ذره ای احساس خستگی نمی کردم با لبخندی پر از محبت و عشق رو به زن کردم و گفتم:امشب از خواب خبری نیست باید تا صبح خوش گذرانی کنیم و از این شب بیشتر لذت ببریم او هم قبول کرد و به اشپز خانه رفت تا چای دم کند من هم مشغول پیدا کردن فیلمی دلخواه شدم تا هم سرگرممان کند و هم بزممان را کامل کند(غافل از اینکه تا چند لحظه ی دیگر چه واقعه ی هولناکی برای من روی خواهد داد) هنوز چند لحظه ای تا نیمه شب باقی مانده بود به غیر از سر و صدای ترانه و ان زن که در اشپز خانه چای اماده می کرد صدای دیگری به گوش نمی رسید ان شب وحشتناک اخر ابان ماه بود و به خاطر سردی هوا تمام درها و پنجره ها بسته بود من فیلم دلخواه را انتخاب کرده ان را در ویدئو گذاشتم و دستگاه را روشن کردم هنگامی که خواستم دکمه ی روشن کردن دستگاه را فشار دهم دستی را روی شانه ی چپم احساس کردم از وحشت زبانم بند امده بود گمان کردم ان زن به عنوان شوخی اهسته وارد اتاق شده تا مرا بترساند خواستم به او بگویم این شوخی های بی مزه دیگر چیست؟ اما وقتی سر خود را بر گرداندم.... ادامه دارد


این داستان بر گرفته شده از کتاب سفر نامه ی برزخ است که مربوط به زندگی فردی است که دنیای خود را تباه کرده است 

 


[ دوشنبه 84/11/10 ] [ 10:23 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

خدایا ! مرگ را برایم مبارک گردان! خدایا ! مرا در سختیهای مرگ کمک کن! خدایا ! مرا در غم و اندوه عالم قبر، یاری فرما! خدایا ! مرا در تنگنای قبر حمایت فرما! خدایا ! مرا در تارکی قبر یاور باش! خدایا ! مرا در وحشت قبر یاری نما!
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 409885