• وبلاگ : و ناگهان مرگ...
  • يادداشت : آسانترين عذاب جهنميان
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + sssAs a fake watch beneficiary 
    As a fake watch beneficiary and abecedarian horologist, I"ve noticed one watch aggregation aerial beneath the radar, acutely disregarded in the ataxia of cast names. That aggregation is Volmax, a Russian watch aggregation headquartered in Moscow.
    + اميد 
    بله خداوند مسلما حق بنده اش رو نمي بخشه اما مثلا براي يه غيبت فكرنميكنم اونو تو آتش بسوزانه .مادر به بچه ميگي اگه دروغ بگي ميدم آقا گرگه بخورتت اما واقعا ميده ؟ هدف مادر اينه كه بچه ديگه دروغ نگه . نه مادر بچه رو ميده گرگه بخوره ونه بچه مستحق خورده شدن توسط گرگه . عذاب عظيم هم وجود داره اما براي كي؟ براي زن روستايي كه مثلا طبق لباس محلي ممكنه موهاش پيدا باشه؟ نه براي صدام هست براي هيتلر هست و... وگرنه بايد تمام زناي غير مسلمان بخاطر موهاشون برن جهنم نه عزيز من مردم رو از خدا نترسون اگه نيت نداري اونا رو از خدا دوركني.اگه راست ميگي چرا ازپاداش هاي اون دنيا نمي نويسي

    بسم رب المهدي

    امام مهدي (عج) فرمودند:
    من ذخيره خدا در روي زمين و انتقام گيرنده از دشمنان او هستم.

    بروزم[گل][گل]
    اللهم عجل لوليک الفرج

    موفق باشيد
    يا علي

    + مهدي مبلغ 

    بسم الله اللطيف و الرحمن

    سلام عليكم

    جناب اميد اول من چند كلمه در مورد حرفهاي شما بزنم

    اول اينكه خدا بزرگتر و عظيمتر از اونيه كه ما اون رو در فكر و تخيلات محدود خودمون تصورش كنيم . خداي تعالي 99 رحمت و محبته و يكيش غضب و خشمشه و اگه اون عذابهايي رو كه خودش در قرآن و ائمه در احاديث گفتن ، عذابهاي غير قابل تحملي كه حتي معصومين هم از اون وحشت داشتن ضرب 99 برابر ( به عقل من نادان ) كني اون تازه ميشه قطره اي از درياي لطف بي كران الله تعالي .

    خداوند انسان رو اول به راه راست هدايت كرده و وعده بهشت و نعمتهاي بي پايان رو بهش داده و بعدش فرموده : يخرجونهم من النور الي الظلمات اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون

    اگه شما خدايي ميخواين كه هر كاري كردين و هر ظلمي كه كردين و مال هر كسي رو كه خوردين خدا بگه آفرين چه بنده خوب و زيبايي! اون بحثش جداست و بهتره دنبال اون خدا بگردين ، ولي اون خدايي كه خودش خودش رو در قران توصيف كرده اونجوري نيست كه شما ميخواين

    يا حق

    + اميد 
    مطمئنم تو بيشتر از همه عذاب مي بيني چون با اين چرنديات كه از خودت درمياري بنده خدا رو از خدا ميترسوني ودور ميكني . تو بترس از خداپروردگاري كه به هزاران راه سعي ميكنه بنده هاش رو به سوي خودش بياره اونوقت يه نادان مثل تو ...
    + اميد 

    پيش از اينها فكر ميكردم خدا
    خانه اي دارد ميان ابرها
    مثل قصر پادشاه قصه ها
    خشتي از الماس وخشتي از طلا
    پايه هاي برجش از عاج وبلور
    بر سر تختي نشسته با غرور
    ماه برق كوچكي از تاج او
    هر ستاره پولكي از تاج او
    اطلس پيراهن او آسمان
    نقش روي دامن او كهكشان
    رعد و برق شب صداي خنده اش
    سيل و طوفان نعره توفنده اش
    دكمه پيراهن او آفتاب
    برق تيغ و خنجر او ماهتاب
    هيچكس از جاي او آگاه نيست
    هيچكس را در حضورش راه نيست
    پيش از اينها خاطرم دلگير بود
    از خدا در ذهنم اين تصوير بود
    آن خدا بي رحم بود و خشمگين
    خانه اش در آسمان دور از زمين
    بود اما در ميان ما نبود
    مهربان و ساده وزيبا نبود
    در دل او دوستي جايي نداشت
    مهرباني هيچ معنايي نداشت
    هر چه مي پرسيدم از خود از خدا
    از زمين، از آسمان،از ابرها
    زود مي گفتند اين كار خداست
    پرس و جو از كار او كاري خطاست
    آب اگر خوردي ، عذابش آتش است
    هر چه مي پرسي ،جوابش آتش است
    تا ببندي چشم ، كورت مي كند
    تا شدي نزديك ،دورت مي كند
    كج گشودي دست، سنگت مي كند
    كج نهادي پاي، لنگت مي كند
    تا خطا كردي عذابت مي كند
    در ميان آتش آبت مي كند
    با همين قصه دلم مشغول بود
    خوابهايم پر ز ديو و غول بود

    نيت من در نماز و در دعا
    ترس بود و وحشت از خشم خدا
    هر چه مي كردم همه از ترس بود
    مثل از بر كردن يك درس بود
    مثل تمرين حساب و هندسه
    مثل تنبيه مدير مدرسه
    مثل صرف فعل ماضي سخت بود
    مثل تكليف رياضي سخت بود
    *****
    تا كه يكشب دست در دست پدر
    راه افتادم به قصد يك سفر
    در ميان راه در يك روستا
    خانه اي ديديم خوب و آشنا
    زود پرسيدم پدر اينجا كجاست
    گفت اينجا خانه خوب خداست!
    گفت اينجا مي شود يك لحظه ماند
    گوشه اي خلوت نمازي ساده خواند
    با وضويي دست ورويي تازه كرد
    با دل خود گفتگويي تازه كرد
    گفتمش پس آن خداي خشمگين
    خانه اش اينجاست اينجا در زمين؟
    گفت آري خانه او بي رياست
    فرش هايش از گليم و بورياست
    مهربان وساده وبي كينه است
    مثل نوري در دل آيينه است
    مي توان با اين خدا پرواز كرد
    سفره دل را برايش باز كرد
    مي شود درباره گل حرف زد
    صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
    چكه چكه مثل باران حرف زد
    با دو قطره از هزاران حرف زد
    مي توان با او صميمي حرف زد
    مثل ياران قديمي حرف زد
    ميتوان مثل علف ها حرف زد
    با زبان بي الفبا حرف زد
    ميتوان درباره هر چيز گفت
    مي شود شعري خيال انگيز گفت....
    *****
    تازه فهميدم خدايم اين خداست
    اين خداي مهربان و آشناست
    دوستي از من به من نزديك تر
    از رگ گردن به من نزديك تر….

    سلام

    وبلاگ بسيار خوبي داريد.

    اميدوارم هميشه موفق باشيد.

    اگه دوست داشتيد يه سر هم به من بزنيد

    التماس دعا

    ياحق.

    بسم رب المهدي

    امام حسن (ع) مي فرمايند که وقتي خداوند تعالي آدم و فرزندانش را آفريد فرشتگان عرض کردند:
    «اي خدا! اينهمه فرزندان آدم نمي توانند در زمين بگنجند».
    فرمود:«من مرگ را مي آفرينم».
    فرشتگان عرض کردند:
    «اگر مرگ آفريده شد زندگي براي آنها خوشايند نميماند».
    فرمود:«من اميد را مي آفرينم».

    موفق باشيد

    ياعلي